عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



خدایا او را حفظ کن ک بی او میمیرم ............................................ اگه دوس داشتید پروفایل رو ببینید رو تصویر کلیک کنید

اگه دو نفر لب پرتگاه باشن،کدومشون رو نجات میدی؟

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان mehdi.ma31 و آدرس mehdi.ma31.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 202
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 209
بازدید ماه : 579
بازدید کل : 169690
تعداد مطالب : 367
تعداد نظرات : 623
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


دریافت کد پیغام خوش آمدگویی

آمار مطالب

:: کل مطالب : 367
:: کل نظرات : 623

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 2

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 202
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 209
:: بازدید ماه : 579
:: بازدید سال : 3714
:: بازدید کلی : 169690

RSS

Powered By
loxblog.Com

خدایا!تو بزرگی؛کاری کن بی او من نیز نباشم

شاهراده و دختر خدمتکار
29 تير 1392 ساعت 15:26 | بازدید : 178 | نوشته ‌شده به دست | ( نظرات )

مطلب ارسالی ازmaryam14

250سال پیش از میلاد در چین باستان شاهزاده ای تصمیم به ازدواج گرفت بامردخردمندی مشورت کرد وتصمیم گرفت تمام دختران جوان منطقه رادعوت کند تادختری سزاوار را انتخاب کند وقتی خدمتکار پیرقصر ماجرا راشنید غمگین شدچون دختر او مخفیانه عاشق شاهزاده بود و دخترگفت اوهم به ان مهمانی خواهدرفت مادرش گفت توشانسی نداری نه ثروتمندی نه خیلی زیبا.دخترجواب داد میدانم که شاهزاده هرگز مرا انتخاب نمیکند امافرصتی است که دست کم یک باراورا از نزدیک ببینم روز موعود فرا رسید وهمه امدند.شاهزاده روبه دختران گفت به هریک ازشما دانه ای میدهم  کسی که بتواند درعرض شش ماه زیباترین گل را برای من بیاورد ملکه اینده چین میشود همه دختران دانه هاراگرفتند وبردند دخترخدمتکارهم دانه راگرفت ودرگلدانی کاشت سه ماه گذشت وهیچ گلی سبزنشد دخترپرس وجوکرد اما بی نتیجه بود روزملاقات فرا رسید دخترباگلدانی خالی اش منتظرماند ودیگر دختران هرکدام گل بسیارزیبایی به رنگهاوشکلهای مختلف درگلدانهای خود داشتند .لحظه موعود شاهزاده هرکدام ازگلدانهارا بادقت بررسی کرد ودرپایان اعلام کرد دخترخدمتکار،همسراینده من است همه اعتراض کردند که شاهزاده کسی را انتخاب کرده که درگلدانش هیچ گلی سبزنشده .شاهزاده توضیح داد :این دخترتنهاکسی است که گلی رابه ثمر رسانده که اوراسزاوارهمسری امپراتورمیکنم،گل صداقت.....همه دانه هایی که من به شما دادم عقیم بودند وامکان نداشت گلی ازانهاسبزشود.



:: موضوعات مرتبط: مطالب ارسالی از maryam14 , شاهزاده و دختر خدمتکار , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

تعداد صفحات : 1
صفحه قبل 1 صفحه بعد